داستان بیژن و منیژه از آنجا آغاز می شودکه کیخسرو، پس از کشته شدن اکوان دیو و باز گردیدن رستم به سیستان روزي مجلس طرب برپاداشته است . در آن حال پرده داري نزد سالار بارمی آید که گروهی از مردم ارمان، ناحیه اي در مرز ایران و توران از هجوم گرازان که موجب پایمال شدن محصولات شده اند، به دادخواهی آمده اند .
سالار بار، آنان را به دستور شاه به حضور می برد و شاه باوعده مساعدت دفع خوکان وحشی ایشان را باز می گرداند. آنگاه کیخسرو دستور می دهد ده اسب با لگام زرین و طبقی سیم و زر وگوهر حاضر آورند و آن را پاداش کسی که دفع گرازکند قرار می دهد.
بیژن گیو از جمع پهلوانان پاي پیش می نهد. بیژن پدر را از موفقیت خود مطمئن می سازد و شاه گرگین میلاد را که با راه هاي آن سرزمین آشنایی دارد همراه با بیژن روانه می کند.
بیژن تدارك سفر می بیند و با گرگین نخجیرکنان راه می پیمایند وبه بیشه ارمان، مسکن گرازان می رسند. بیژن تیر و کمان برمی گیرد و داخل بیشه می شود و گرازان را به تیر و تیغ یکی پس از دیگري می کشد.آنگاه بیژن سرخوکان کشته شده را از تن جدا می سازد، تا دندان هایشان برکَند و به نشانه کشتن آنها و هنرنمایی خود همه را نزد شاه ببرد.
گرگین با مشاهده پیروزي بیژن بر گرازان از بدنامی خویش در کوتاهی مساعدت با وي هراسان می شود. درصدد برمی آیدکه دامی در راه او بگستراند، به او می گوید که جشنگاهی درفاصله نزدیکی از این بیشه است که هر سال در همین اوان دخترافراسیاب با گروهی از ندیمه هاي پریچهر خود بدانجا می آید وخیمه و خرگاه برپا می کند، بهتر است آنجا برویم و کمین کنیم…..
ادامه داستان بیژن و منیزه و سرانجام این ماجرای پراحساس را در کتاب بیژن و منیژه مطالعه کنید.
پیشنهاد مطالعه: